شعر طنز(درس خوندن مشکله)
شعر طنز(درس خوندن مشکله)
اکسید گشت و سوختیم
بس که فیزیک و شیمی آموختیم
هی اسید و باز دعوا می کنند
خاك عالم بر سر ما می کنند
درس چون در مغز داغم می رود
می شود فرار و فوري می پرد
بار سنگین فیزیک لج کرده است
اهرم ذهن مرا کج کرده است
روز و شب معلوم و مجهول می کنم
ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم
این مسائل را که فیزیک بر هم زده
مرکز ثقل مرا بر هم زده
جبر و مجهولات است آن درد است
درد چهره ام از دست جبر زرد است زرد
گه گله از دست تانژانت می کنم
گه شکایت از کتانژانت می کنم
گر بخوانی بیست بار این زیست را
اي دریغ هرگز نبینی بیست را
از زبان خارجه آشفته ام
در سر زنگ زبان من خفته ام
قلبم از جغرافیا غمگین شده
بس که کوه دارد دلم سنگین شده
نظر بده تا دلی را شاد کنی
نظر ندادی الهی باد کنی
ادامه مطلب